قوله تعالى إن الذین آمنوا سدى گفت این آیت بشان اصحاب سلمان فرود آمد و سلمان مردى بود از جندیسابور بموصل افتاد، میان احبار ترسایان، و روزگارى دراز با ایشان عبادت کرد فراوان و بر دین عیسى بود از اول، پس به مدینه افتاد و او را به بندگى بفروختند. زنى از جهینه او را بخرید، و از بهر وى شبانى میکرد، و سلمان از علماء ترسایان شنیده بود که درین روزگار پیغامبرى بیرون خواهد آمد که صفت وى آنست که مهر نبوت میان دو کتف دارد، و صدقات نستاند، و از هدیه‏ها خورد. روزى سلمان در صحراء مدینه گوسپندان بچرا داشت کسى او را گفت که امروز مردى به مدینه در آمده است و میگوید که من پیغامبرم و سلمان روزگارى بود تا درین انتظار بود، گوسپندان را فرو گذاشت، و به مدینه در شد بنزدیک مصطفى ع و بوى مى‏نگریست و در وى تأمل میکرد. مصطفى بفراست نبوى بدانست که حال وى چیست، جامه خویش از پشت فرو گذاشت تا مهر نبوت بر سلمان آشکارا شد. پس سلمان برفت و طعامى خرید و پیش رسول آورد رسول فرمود این چیست؟


سلمان گفت این صدقه، مصطفى گفت‏لا حاجة لى اخرجها فلیأکل المسلمون مرا باین صدقه حاجت نیست، رو بر مسلمانان بر تا ایشان بخورند. پس دیگر بار سلمان رفت و طعامى دیگر آورد مصطفى گفت این چیست؟ سلمان گفت هدیة، مصطفى فرمود اکنون بنشین تا بیکدیگر بخوریم. و سلمان رض حدیث آن قوم خویش که بر دین عیسى بودند درگرفت. و از عبادت فراوان ایشان و مجاهدت و ریاضت بسیار که میکردند لختى باز گفت، و عبادت ایشان آن بود که از روز یکشنبه تا بیکشنبه دیگر هفته روزه میداشتند، روزه وصال که افطار ایشان جز در روز یکشنبه نبودى، و سخن گفتن با یکدیگر جز درین روز نبودى، یک هفته هر یکى در غارى نشسته و خورد و خواب و سخن بر خود حرام کرده، و زبان با ذکر و دل با فکر پرداخته، و یک لحظه از عمر خویش با کار دنیوى و آسایش تن نداده، سلمان وصف الحال ایشان میکرد. مصطفى ع گفت «یا سلمان هم من اهل النار»


قال سلمان فاظلمت على الارض سلمان گفت جهان روشن بر چشمم تاریک گشت چون از مصطفى شنودم که ایشان آتشیانند.


ثم قال یا رسول الله لو ادرکوک صدقوک و اتبعوک. و سلمان بروزگار ازیشان شنیده بود که مهینه پیغامبران پیغامبر آخر الزمانست و بهینه دینها دین اوست، گفت یا رسول الله اگر ترا دریافتندى ترا پس رو بودندى و استوار داشتندى. آن گه رب العالمین این آیت فرستاد در شأن ایشان: إن الذین آمنوا و الذین هادوا... و مصطفى ع گفت در تفسیر این آیت


«من مات على دین عیسى و من مات على الاسلام قبل ان یسمع بى فهو على خیر، و من سمع بى الیوم و لم یومن بى فقد هلک.»


گفت هر آن کس که پیش از بعثت ما بر شریعت و سنت عیسى بود و ما را در نیافت و در آن شریعت فروشد، کار او همه خیر است، و عاقبت او رستگارى، و آن کس که ما را دریافت یا خبر بعثت ما بدو رسید و از هر دین که بر آن بود دست باز نداشت و بر پى ما و سنت ما نرفت او از جمله هالکانست.


إن الذین آمنوا و الذین هادوا هادوا از تهود است و تهود تحرک باشد، جهودان را بدان یهود خوانند لانهم یتهودون عند قرائت التوریة چون توریت خوانند تحرکى در خود آرند، و یقولون ان السماوات و الارض تحرکت حین اتى الله موسى التوریة قال ابن جریح انما سمیت الیهود من قولهم انا هدنا الیک اى تبنا من عبادة العجل. و گفته‏اند نسبت ایشان با یهودا است ازین جهت ایشان را یهود خوانند و ترسایان را نصارى بدان خوانند که از ده نصره بودند و نصره آن دیه بود که عیسى و مادرش بآن دیه فرو آمده بودند، مقاتل و قتاده گویند نام آن دیه ناصره بود فنسبوا الیها. و قیل سموا نصارى لقوله تعالى من انصارى الى الله و هم الحواریون.


و صابئان قومى بودند که مسکن به شام داشتند و ملائکه پرست بودند و نماز به کعبه مى‏بردند و زبور میخواندند، و گفته‏اند قومى از اهل کتاب بودند و بیرون از جهودى و ترسایى دینى دگر نو نهاده بودند میان جهودى و ترسایى، و علامت ایشان آن بود که موى از میان سر باز میکردند یعنى دوست میداشتند که کشف عورت کنند و بیحجاب باشند و شرم از مردم ندارند و یحبون مذاکیرهم، و شره مردان از خود مى‏بریدند.


إن الذین آمنوا و الذین هادوا اختلافست میان علما که این آیت محکم است یا منسوخ، جماعتى گفتند منسوخ است و ناسخ آنست که گفت عز و جلاله و منْ یبْتغ غیْر الْإسْلام دینا فلنْ یقْبل منْه ابن عباس گفت چنان مى‏نماید که عمل صالح از جهودان و ترسایان و صابئان مقبول بود و بهشت ایشان را موعود، بحکم این آیت که گفت إن الذین آمنوا و الذین هادوا و النصارى‏... پس چون آیت و منْ یبْتغ غیْر الْإسْلام دینا فلنْ یقْبل منْه فرود آمد این آیت منسوخ شد و این حکم بگشت. اما قول مجاهد و ضحاک آنست که این آیت محکم است و هیچ چیز از آن منسوخ نیست، و تقدیرش آنست که ان الذین آمنوا و من آمن من الذین هادوا و در معنى آیت در طریق است: یکى آنست که إن الذین آمنوا مومنان بحقیقت میخواهد هم از این امت و هم از امتهاى گذشته، میگوید ایشان که از دل پاک و اعتقاد درست راست ایمان دارند بغیب ایمانى تصدیقى و تسلیمى، گردن نهاده و گوش فرا داشته، و رسالت و پیغام پذیرفته، از هر پیغامبر که آمد بهر هنگام که بود.


و الذین هادوا و على الخصوص قوم موسى که بر دین موسى درست آمدند و تغییر و تبدیل نکردند و در انتظار بعث مصطفى ع نشستند، و بوى ایمان داشتند. و همچنین قوم عیسى که بر دین عیسى بودند و در عیسى غلو نکردند، و به محمد ایمان بداشتند و برین اعتقاد از دنیا بیرون شدند، و صابئان همچنین در وقت استقامت کار دین خویش.


آن گه گفت.


منْ آمن بالله هر که از اینان برین اعتقاد و ایمان بماند، و توفیق ثبات و لزوم ایمان یابد، تا بر آن بمیرد فلهمْ أجْرهمْ عنْد ربهمْ و روا باشد که اینجا واوى مضمر نهند، یعنى و من آمن بعدک یا محمد الى یوم القیمة فلهم اجرهم عند ربهم.


طریق دیگر آنست که إن الذین آمنوا از این امت منافقان اند که بزبان ایمان آرند و بدل نه، وز امتان گذشته ایشانند که به پیغامبران گذشته ایمان دادند و به محمد نه، و الذین هادوا جهودانند که بعد از موسى دین مبدل محرف گرفتند، و النصارى‏ ترسایانند که بعد از عیسى غلو کردند و از راه راست بگشتند، و الصابئین اصناف کفارند. منْ آمن بالله... یعنى من آمن منهم بالله، میگوید ازینان هر که بالله ایمان آورد و بروز رستاخیز.


و عمل صالحا یعنى بالایمان محمد صلى الله علیه و آله و سلم. و به محمد ایمان آرد و وى را استوار گیرد و بنبوت وى گواهى دهد فلهمْ أجْرهمْ عنْد ربهمْ ایشان بثواب ایمان خویش برسند و لا خوْف علیْهمْ یوم یخاف الناس، و آن روز که خلق همه در بیم و هراس باشند ایشان بى بیم و ترس باشند. و لا همْ یحْزنون على ما خلفوا ورائهم من الدنیا و عیشها عند معاینتهم ما اعد الله لهم من النعیم المقیم و الثواب الجزیل و هیچ اندوه نبود ایشان را از مفارقت دنیا و نعیم این جهانى پس از آنک نعیم آخرت یافتند.


و إذْ أخذْنا میثاقکمْ و چون پیمان ستدیم و عهد گرفتیم بر شما که چون شما را کتابى دهیم بپذیرید پس چون توریت فرستادیم گفتید نه پذیریم. مفسران گفتند آن گه که موسى از مناجات باز آمد و الواح توریت به بنى اسرائیل آورد، ایشان را فرمود که احکام توریت و امر و نهى که در آنست قبول کنید و آن را کار بند شوید. ایشان شریعتى بس گران دیدند نفرت گرفتند از آن، و قبول نکردند. و رفعْنا فوْقکم الطور رب العالمین کوهى را فرمود از کوه‏هاى فلسطین تا از بیخ برآمد و بر سر ایشان بداشت، چندانک لشکر ایشان بود گویند فرسنگى در فرسنگى بود نزدیک سر ایشان فرو آمد، و آتشى در پیش چشم ایشان بر افروختند، و دریا از پس بود.


پس ایشان را گفتند خذوا ما آتیْناکمْ بقوة اى خذوا ما افترضناه علیکم فى کتابنا من الفرائض و اقبلوه و اعملوا باجتهاد منکم فى ادائه من غیر تقصیر و لا توان میگوید گیرید و پذیرید آنچه بر شما فریضه کردیم از احکام دین بجدى و جهدى تمام و آن را کار بند شوید. و اذْکروا ما فیه و آنچه در کتابست از وعد و وعید و ترغیب و ترهیب بر خوانید و یاد گیرید و بدان کار کنید و از آن غافل مباشید لعلکمْ تتقون تا مگر از هلاک دنیا و عذاب عقبى برهید. قوم موسى چون آن کوه دیدند بر سر ایشان و آتش از پیش و دریا از پس بسهمیدند و از بیم و ترس قبول کردند و بسجود در افتادند، و در آن حال که سجود میکردند در کوه مى‏نگرستند که بر زبر ایشان بود و سجود ایشان بیک نیمه روى بود، ازینجاست که جهودان سجود بیک نیمه روى کنند، پس رب العالمین آن کوه از سر ایشان باز برد. ایشان گفتند یا موسى سمعنا و اطعنا و لو لا الجبل ما اطعناک اگر کسى گوید چه ثواب است ایشان را در پذیرفتن کتاب و در آن مضطر بودند و مکره و معلوم است که به اکراه بثواب نرسند؟ جواب آنست که در التزام مضطر بودند لا جرم ایشان را در التزام ثواب نیست، اما بعد از التزام عمل کردند بآن و در عمل مضطر و مکره نبودند، ایشان را ثواب که هست در عمل است ثم تولیْتمْ منْ بعْد ذلک اى اعرضتم عن امر الله و طاعته من بعد المیثاق و رفع الجبل پس از آنکه عهد گرفتیم بر شما که طاعت دار باشید و کوه از سر شما باز بردیم، دیگر باره فرمان ما بگذاشتید و نقض عهد کردید.


فلوْ لا فضْل الله علیْکمْ و رحْمته اگر نه فضل خداوند بودى که شما را فرو گذاشت و مهلت داد و بعقوبت نشتافت تا قومى از شما توبه کردند و از آن تولى و نافرمانى پشیمان گشتند، اگر نه این فضل و رحمت بودى شما از هالکان و زیان کاران بودید. مصطفى گفت‏«لا احد اصبر على اذى یسمعه من الله انه یشرک و یدعون له الصاحبة و الولد، و هو یرزقهم و یعافیهم و یدفع عنهم»


و بلال سعد مرا پند دادى و گفتى: عباد الرحمن اربع خصال جاریات علیکم من الرحمن، مع ظلمکم انفسکم و خطایاکم: اما رزقه فدار علیکم، و اما رحمته فغیر محجوبة عنکم، و اما ستره فسائغ علیکم، و اما عقابه فلم یجعل لکم، ثم انتم على ذلک تجترئون على الهکم! و در قرآن ذکر رحمت فراوان است و جمله آن بده معنى باز گردد: یکى بمعنى اسلام است چنانک رب العالمین گفت و رحْمت ربک خیْر مما یجْمعون و قلْ بفضْل الله و برحْمته درین دو آیت اسلام را رحمت خواند از بهر آنک بنده باسلام برحمت خداى میرسد هم در دنیا هم در عقبى. دیگر رحمت است بمعنى رزق چنانک گفت ما یفْتح الله للناس منْ رحْمة، و نام رحمن جل جلاله ازینجاست یعنى که روزى دهنده جهانیانست، برهم و فاجرهم. لا یمنع کافرا لکفره و لا عاصیا لعصیانه. سوم رحمت است بمعنى شفقت کقوله تعالى و جعل بیْنکمْ مودة و رحْمة چهارم بمعنى لطف کقوله تعالى فبما رحْمة من الله لنْت لهمْ پنجم رحمت بمعنى عفو و مغفرت کقوله تعالى کتب ربکمْ على‏ نفْسه الرحْمة ششم رحمت است بمعنى بهشت و ذلک فى قوله و أما الذین ابْیضتْ وجوههمْ ففی رحْمت الله. هفتم رحمت گفت و مراد بآن رسول خدا است و ذلک فى قوله و ما أرْسلْناک إلا رحْمة للْعالمین هشتم رحمت است بمعنى باران و هو فى قوله هو الذی یرْسل الریاح بشْرا بیْن یدیْ رحْمته. نهم رحمت است بمعنى قرآن و هو قوله شفاء لما فی الصدور و هدى و رحْمة للْموْمنین. دهم رحمت است بمعنى نعمت چنانک درین آیت گفت فلوْ لا فضْل الله علیْکمْ و رحْمته لکنْتمْ من الْخاسرین اى فلو لا نعمة ربکم لصرتم من المغبونین الذین خسروا الرحمة و استوجبوا العذاب.